رمان #دلبر_کوچک شاید هم #دلبرک.... مثل همیشه نشسته روی صندلی راکی مورد علاقش که به دستور آقا جانش برای دلبرک تهیه شده بود و رو به پنجره قرار داشت چشم انتظار آقا جانش بود....هرکس اگر لفظ آقا جان را میشنید انتظار یک مرد پنجاه ساله رو داشت اما او یک جوان سی و سه ساله بود که تنها سیزده سال از دلبرک بزرگتر بود اما به قدری دلبرک را شیفته و شیدای خود کرده بود که تبدیل شده بود به آقا جان ....آقا جانی که از دید دلبرک تمام دنیا و زیبایی ها و ارامش و امنیتش خلاصه میشد در وجود او.... عاشقانه ای آرام و پر از حس ناب.... مردی پر از ابهت و غرور ولی دور از خشونت رفتاری....رفتاری اربابانه که بدون ارباب بودن و تعلیم دیدن در وجودش هویداست.....مردی که همرو با رفتار و اخلاقش به احترام گذاشتن وا میداره....☺️ دخترک بیست ساله ساده ای که با وجود ارامش و دلبری های ذاتی اش این مرد را عاشق و شیفته خود کرده....🥀😍