خلاصه: رمان در مورد کیانوش ۳۲ سالست که به اجبار پدرش وقتی ۷ سالش بوده همراه برادر بزرگش به ایتالیا فرستاده میشه حالا بعداز ۲۵ سال برگشه ایران تا مدت کوتاهی رو کنار مادرش باشه تمام عمرش از پدرش فراری بوده قافل از اینکه پدرش بازم باعث آزارش میشه سرنوشتی که براش رقم میخوره اونو از همه برنامه هاش دور میکه بهار دختر قسمون ناخواسته پاش به مشکلات کیا باز میشه و علارقم لجبازی زیادشون سرنوشستون بهم گره میخوره
یه عاشقانه خاص و جذاب........