خلاصه: داستان درباره ی پسری به اسم سورنا هست که به یه دلیلی(که بعداً توی داستان میفهمین) از همه ی دختر هامتنفر هست و حاضر به ازدواج نیست که با تهدید باباش مجبور میشه با گیتاناز ازدواج کنه و همخونه بشن...پایان خوش