کانال تلگرام رمان جذاب دلداده ی مغرورم

(پارتی از رمان) پوفی کشید: _انقدر خنگ نباش. چشم غره ای رفتم: _من تو هوش و استعداد حرف اول رو می زنم. پوزخندی زد و با تمسخر گفت : _با همین قیافه؟ حرصم گرفت. پسره ی پررو،کی رو داشت مسخره می کرد؟ متقابلا پوزخندی زدم و سعی کردم آروم باشم: _نه با قیافه ی دومم،دیدیش تا حالا؟ _قیافه ی اولت چیه که دومت چی باشه؟ تمام وجودم پر از حرص شد،الان به قیافه ی من توهین کرد؟ با کلافگی ادامه داد: _در هر صورت،دیگه تکرار نمی کنم.ازش فاصله بگیر. _اگر نخوام چی؟ فقط سه قدم بینمون فاصله بود که اون رو هم طی کرد که من هم رفتم عقب طوری که چسبیدم به دیوار؛سرش رو خم کرد و دستاش رو روی دیوار گذاشت،صدای نفس هامون تنها موسیقیِ پخش شده بود؛با صدایی آروم زمزمه کرد: _از عوارضش بگم برات؟

اعضا
14
بازدید صفحه
912
ارسالی توسط